یک اتاق قرمز، یک شمع سوسوزن و یک زن آبدار با ماسک سیاه، با گوش های گربه ای. پاهایش باز شده و منتظر مجازات است. آیا این همان چیزی نیست که هر مرد ماچوی وحشی رویای آن را می بیند، آیا این همان منظره ای نیست که مغز او تصور می کند؟ شورت آویزان از دهانش فقط تحقیر او را برجسته می کند. او را تا آخر به داخل هل می دهند، نفس نفس می زند، اما چه کسی برای او متاسف خواهد شد؟ هوترهایش از این طرف به آن طرف می چرخند، خروس زورگیرش سوراخ خیسش را محکم می کوبد. و هیچ راه دیگری با عوضی وجود ندارد - او باید با ملایمت تمام دستورات استاد را اطاعت کند!
ظاهراً یک خودروی اسپورت اثر تقویتکنندهی قوی بر روی سبزهها دارد. فرقی نمیکند یک سیاهپوست عضلانی یا یک مرد سفیدپوست معمولی آن را رانندگی کند، غرش وحشیانه موتور باعث میشود که شورت هر زنی که از ماشین مطلع باشد مرطوب شود. اما سیاهپوست اینجا هم خوش شانس بود: پاهایش با باسنی محکم در مقابلش باز شده بود، یکی از زیباترین عینکهایی که به یادگار ماندهام!