چقدر خوشحال بود که سیاه پوست او را به چوب دعوت کرد - او از خوشحالی می پرید! و توجه داشته باشید، او همان کسی است که از او پرسید، و او می گوید: "خیلی خب! البته، همه در دانشگاه از قبل می دانند که او چه دیک بزرگی دارد - بنابراین جوجه ها می دوند تا سوراخ های خود را خوشحال کنند. این سبزه حتی الاغ خود را به او داد. و وقتی وارد شد اهمیتی نمیداد. و بعد فلان قلدر همچین فاحشهای را به همسری میگیرد و مطمئن میشود که باکره است.))
برای عملی کردن یک رابطه، شتاب لازم است. بنابراین یک دختر جوان نسیم تازه ای را به روابط خانوادگی آنها می آورد. یا بهتر است بگوییم، یک بیدمشک خیس، آماده آزمایش. و به همه کمک کرد.